سفارش تبلیغ
صبا ویژن

***نسیم معرفت***

بیانات مقام معظم رهبرى در جمع علما و روحانیون استان گیلان

11/2/ 1380

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام على سیدنا و نبینا ابى القاسم المصطفى محمد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیما بقیه الله فى الارضین.

جلسه با علماى محترم و طلاب و فضلاى عزیز این استان, براى بنده فرصت مغتنمى است.

یقینا جمعى که این جا تشریف دارند و بقیه ى فضلاى این استان و طلاب وابسته ى به این استان در قم و شهرهاى دیگر, جزو مجموعه هاى فعال روحانیون و طلابند; آن چنان که ما در طول دوران اقامت در قم و مشهد, شاهد این معنا در طلاب گیلانى بودیم.

امروز هم بحمدالله فضلا و علماى محترم و جلیل القدر گیلانى در مناطق مختلف تشریف دارند و در این جا هم جمعى از آقایان حضور دارند, که بیش از چهل سال است من بعضى از آنها را مى شناسم و به آنها اخلاص مى ورزم. یکى از نقاطى که براى این استان مایه ى افتخار است, همین است.

آن قدر که بر روى این استان و نیز استان مازندران علیه دین کار شد ـ آن مقدارى که روى این دو استان, علیه دین و مقدسات دینى و عقاید و تعبد دینى فعالیت و اقدام تهتک آمیز انجام گرفت, در کمتر استان کشور این اتفاق افتاده است ـ باید دیگر کسى رغبت نمى کرد طلبه شود; اما همیشه طلاب این دو استان, هم از لحاظ کمیت جزو کمیتهاى درجه ى یک و بالا بوده اند ـ بیشتر در قم, تا حدودى هم در مشهد ـ هم فعالتر و پر تحرک تر بودند; این نشاندهنده ى عمق ایمان این مردم است. على رغم آن همه تبلیغات, پدران و مادران روستایى و شهرى, دلبستگى شان به امر دین آن چنان بود که فرزندان خودشان را در کسوت روحانیت ملبس کردند و آنها را براى تحصیل به حوزه ها فرستادند.

البته ما در این جاگله ى مختصرى بکنیم: بازگشت این سرمایه, به قدر و تناسب سرمایه گذارى نبود. است فرمودند هزار و صد نفر از طلاب و فضلاى گیلانى در قم اند. چه تعداد از این هزار و صدنفر, دیگر احتیاج ندارند یا اراده ى این را ندارند که تحصیل کنند؟ یقینا کم نیستند; اینها باید برگردند; این سرمایه گذارى باید برگردد; این گله ى من از همه ى فضلا و طلابى است که در قم متمرکز شده اند.

در گذشته شهرستانها علماى بزرگى داشتند; در همین شهر شما علماى بزرگى بودند; البته من از نزدیک اغلب آنها را نمى شناختم. بعضى مثل مرحوم آقاى ضیابرى را زیارت کرده بودم; اما بقیه را دورا دور مى شناختم; اینها علماى بزرگى بودند; بعضى تحصیلکرده هاى نجف و بعضى در قم درس خوانده بودند. این شهرها ـ چه این جا, چه شهرهاى دیگر این استان ـ مثل بقیه ى مراکز گوناگون, مملو از علما و مجتهدان بود. امروز تعداد مجتهدان ما کمتر از آن زمان نیست. یکى از اشکالات عمده, تمرکز فضلاى ما در حوزه ى علمیه است; این را باید برطرف کنند. البته این کار ما نیست; از ما فقط گفتن و تذکر دادن و احیانا ملامت کردن است. حوزه باید اقدام کند و در خود استانها و شهرستانها, مقدمات آمدن فضلا و علما را فراهم نماید. مردم شما, مردم بسیار خوبى هستند; داراى عقاید عمیق دینى اند و آزمایش خودشان را داده اند.

رژیم گذشته این جا را به سمت فساد مى کشاند ـ به خاطر دریا و بقیه ى چیزها ـ آنها نمى خواستند در این جابویى از دین وجود داشته باشد; روى جوانها هم اثر گذاشته بودند; قصدشان این بود که دین را در این مناطق بکلى ریشه کن کنند; اما نتیجه نگرفتند.

لشکر قدس گیلان ـ یکى از لشکرهاى خط شکن فعال پررزمنده ى پر سردار پر شهید ـ متعلق به این منطقه بود. من نمى خواهم در مناقب گیلان عرایضى بکنم; لیکن مى خواهم بگویم که این مردم, مردم باارزشى اند; منطقه, منطقه ى مهم و با ارزشى است و بعد از این هم مهمتر خواهد شد. خصوصیت مرزى این جا باز هم ان شاءالله احیاء خواهد شد و محل رفت و آمد خواهد بود. حضور علماى فعال, بیدار, سرزنده و نوآور در این جا ضرورى است; همه ى فضلاى این استان باید به این نکته توجه کنند.

و اما آن نکته یى که من باید به شما جوانها عرض کنم: امروز تبلیغ دین با شیوه ى معمول و سنتى روحانیت, همان اعتبار و تاءثیرى را دارد که چهل, پنجاه سال پیش داشت. هیچ کس گمان نکند که اهمیت منبر, مساءله گویى و جلسات گوناگون روحانیون, امروز کمتر از دیروز است; نه, بنده با وسایل ارتباطات جمعى آشنا هستم, تلویزیون و بقیه ى چیزها را مى شناسم و تاءثیرات آنها را مى دانم; اما معتقدم جلسه یى که یک روحانى بنشیند و عده یى روبه روى او قرار گیرند و او با آنها حرف بزند, همچنان جایش در کل تبلیغات مدرن امروزى خالى است; ما این را نداریم; این با تلویزیون هم امکانپذیر نیست. وقتى شما در جلسه یى مى نشینید و با پنجاه نفر, صد نفر یا دویست نفر حرف مى زنید, این فرق مى کند با این که پشت دوربین تلویزیون بنشینید و همان تعداد مخاطب, شما را از شیشه ى تلویزیون ببینند; این دو مقوله است. بنابراین جاى منبر و محافل سنتى ما, از لحاظ اهمیت و تاءثیر تبلیغى, همچنان محفوظ است.

در این جا دو نکته وجود دارد که باید به آن توجه کنید: یک نکته, شکلى است; یک نکته, محتوایى است. نکته ى شکلى این است که امروز علم ارتباطات, یک علم بسیار پیچیده و راقى است.

شناختن چگونگى ارتباطگیرى با دلها و مغزهاى مردم از طرق مختلف ـ یعنى همین تبلیغات ـ یک علم است; در مهمترین و مدرنترین دانشگاههاى دنیا روى این دارد کار مى شود و جزو رشته هاى بسیار مهم تحصیلى است. نوع روزنامه نگارى, چگونگى روزنامه نگارى, نوع اداره ى رادیو و تلویزیون و از این قبیل چیزها, یک علم است. موازین رایج تبلیغات, تحت چارچوبهاى علمى, ضابطه مند مى شود; والا آیا روزنامه نوشتن این است که انسان تکه کاغذى را بردارد و روى آن چیزى بنویسد و بعد هم در ده هزار نسخه بین مردم پخش کند؟ این که چیز جدیدى نیست; همیشه بوده, باز هم خواهد بود; اما همین را ضابطه مند کرده اند: شما چگونه شانزده صفحه را آرایش بدهید; چه طور نیم تاى صفحه ى اول را تنظیم کنید و آرایش بدهید; از چه کلماتى استفاده کنید و چه حروفى به کار ببرید تا براى بیننده جاذبه اش بیشتر باشد و او دستش را دراز کند و این روزنامه را از جلوى پیشخوان روزنامه فروش بردارد و بخرد, بعد رغبت کند و آن را بخواند و سپس این خواندن در مغز او اثر بگذارد; اینها زیر ضابطه رفته است.

ما از صد سال پیش تا امروز چه قدر موازین منبر را زیر ضابطه برده ایم؟ این یک خلا است. اگر کسى هنرمند بود و مثل مرحوم آقاى فلسفى ذاتا هنر منبر و سخنورى داشت, کارش پیش مى رود و حرفش اثر مى گذارد; اما اگر کسى این نبوغ و استعداد ذاتى را نداشت, یا باید از شیوه هاى کاذب جاذبه دار استفاده کند, یا باید محکوم بى جاذبگى شود, یا بعد از اندکى صحبت کردن, حرفهایش از دهن بیفتد و رغبت کسى را برنینگیزد; در حالى که سینه اش پر از معلومات است; همه ى اینها ایراد است.

ما مى توانیم شیوه ى انحصارى اختصاصى بسیار موثر تبلیغ را ـ یعنى همین منبر و مواجهه ى روبه رو و جلسه ى تفسیر قرآن و بیان مسائل دینى را ـ تحت ضابطه در آوریم. چرا این را به شما مى گویم؟ شما که نباید این کار را بکنید. من این را مى گویم تا فضاى ذهنى شما به اهمیت این قضیه توجه پیدا کند; بخواهید و بکوشید تا بشود. این موضوع مربوط به قالب و شکل.

نکته ى دیگر در مورد محتواست. ما مى خواهیم چه چیزى به مردم بدهیم؟ آنچه که مورد نیاز مخاطب ماست, چیست؟ اصلا مخاطب ما کیست؟ روى این نکته باید توجه کرد. در همین شهر رشت و استان گیلان, مرحوم آقا محمدعلى کرمانشاهى ـ پسر مرحوم محقق بهبهانى ـ یک کتاب فقهى مفصل تاءلیف کرد که الان وجود دارد. حدود دویست سال پیش به گیلان آمد و مردم به او اقبال و اظهار ارادت کردند. آقاى محمدعلى کرمانشاهى روى منبر مى رفت و با مردم حرف مى زد; اما اگر شما همان منبر مرحوم آقامحمدعلى را ـ که فقیه عالى قدر بلند مرتبه و پسر مرحوم وحید بهبهانى است ـ بتوانید از کتم غیب بیرون بیاورید و عینا روى کاغذ بنویسید و بالاى منبر بخوانید; چنانچه او پانصد نفر یا هزار نفر را در آن روز جذب کرد, شما پنج نفر را هم جذب نمى کنید! در حالى که محتوا و مطلب و مقصود, یک چیز است. امروز شما به چیز دیگرى نیاز دارید. مرحوم شیخ جعفر شوشترى به مدرسه ى سپهسالار تهران آمد و در ماه رمضان منبر رفت; مردم پاى منبرش غش کردند! الان کتابهاى شیخ جعفر شوشترى ـ همان منبرهایش ـ در دسترس است; شما یکى از آن منبرها را حفظ کنید و بیایید بخوانید; اگر غیر از خمیازه در مستمعتان, چیز دیگرى دیدید; غش که هیچ!

چه مى خواهید بگویید؟ امروز چه کسى مخاطب شماست؟ من به شما عرض بکنم عزیزان! امروز مخاطب شما جوانانند; روى آنها باید کار کنید; ((علیکم بالاحداث)). نمى گویم غیر جوانها را رها کنید, یا آنها به آموختن احتیاج ندارند; اما مى گویم شما روى جوانها کار کنید, سر ریزش به غیر جوانها هم مى رسد و براى آنها خیلى کافى است.

اولا ببینید جوان چه مى خواهد و سوال ذهن و استفهام او چیست. باید روى محتواها کار کرد. ما باید استفهامهاى ذهن جوان را بشناسیم تا پاسخ بجا واقع شود; والا ممکن است شبهاتى در ذهنش باشد, ولى شما روى منبر چیز دیگرى بگویید. او وقتى نگاه کرد و دید حرف شما متوجه ذهن او نیست, اصلا به آن توجهى نمى کند; اما وقتى دید شما دارید همان استفهام و جهالت ذهن او را مى شکافید و آن را مى زدایید, شوق پیدا مى کند; امروز مىآید, فردا هم مىآید و تحت تاءثیر قرار مى گیرد.پس اول باید فهمید که سوال او چیست و مشکلش کجاست.

ثانیا در پاسخ مشکل او حتما بایستى عالمانه سخن گفت. رژیم پهلوى در طول تبلیغات متوالى خود, به قشر دانشگاهى و قشر دور از روحانیت و ـ به قول آن روزها ـ قشر متجددان این طور تفهیم کرده بود که کسانى که عمامه سرشان است, در دستگاهشان از علم و سواد خبرى نیست! شما این برداشت را در کنار تفکر روحانى در حوزه هاى علمیه بگذارید, که وقتى مى گویند ((علما)), اصلا این کلمه به علماى حوزه ى علمیه منصرف مى شود. ببینید بین این دو برداشت, چه قدر تقابل وجود دارد. آیا ممکن بود اینها با هم کنار بیایند؟ او خودش را نمونه و نماد عالم مى داند, اما این اصلا او را اهل علم نمى داند!

البته نمى شد آن دانشگاهى را ملامت کرد; او که نمى دانست شما چه درسى دارید مى خوانید. این ظرافتها و دقتهاى علمى, این پیچ و خمهاى ماهرانه ى رسیدگى به یک مساءله ى فقهى یا اصولى, از دسترس او دور بود; اینها مربوط به حوزه هاى درس ماست; او که اینها را ملتفت نمى شد. اگر کسى فلسفه یى بلد بود و دو کلمه بر زبان مىآورد, براى او جاذبه داشت; اما از فقه و مبانى فقهى و متد فقاهت و امثال اینها سر در نمىآورد. با علماى خیلى عمیق هم روبه رو نمى شد; احیانا ممکن بود در خانه ى خود یا در منزل پدرى یا در مجلس روضه, پاى یک منبر هم بنشیند که منبرى آن خیلى عمیق و اهل علم نبود; لذا آن نظریه تاءیید مى شد.

شروع نهضت اسلامى و ورود فضلاى جوان به محیطهاى دانشگاهى, بکلى این تصور را به هم ریخت, دیدند نه, اینها اهل علمند و اهل فکرند, اهل منطق و استدلالند. بسیارى از مبانى تفکرات فلسفى که در دانشگاهها به صورت مسلم در آمده بود ـ مبانى مارکسیستى, اصول دیالکتیک و امثال اینها ـ یک طلبه ى فاضل جوان مىآمد و آنها را مثل پنبه ى حلاجى به باد هوا مى داد; فهمیدند نخیر, این جا مرکز علم است.

عده ى زیادى از دانشجویان شایق شدند که بیایند در حوزه ها درس بخوانند و آمدند . به حوزه ى قم فراوان آمدند, به حوزه ى مشهد آمدند, حوزه هاى دیگر هم رفتند, لذا وجهه ى علمى پیدا شد. تا چه موقع این وجهه باقى مى ماند؟ تا آن وقتى که این نسل همواره در مقابل سوالهاى خود پاسخ عالمانه بشنود. عزیزان من! ما به این احتیاج داریم; بى مایه فطیر است. طلبه ى جوان و فاضل, هم باید درس خودش را خوب بخواند, هم باید مطالعات اسلامى را عمق بدهد; تفسیر را عمیقا مطالعه کند, خودش را با فلسفه آشنا کند و از تاریخ مطالب زیادى بداند.

اگر این دو نکته ـ آن نکته ى شکلى و این نکته ى محتوایى ـ مورد توجه قرار بگیرد, شما بدانید روحانیت و جامعه ى علمى و مذهبى همچنان در قله ى تاءثیرگذارى عمیق تبلیغاتى خواهد بود و خواهد ماند. البته تلویزیون و اینترنت و ماهواره و غیره, تبلیغات گذراى خودشان را خواهند داشت; اما تبلیغات عمیق متعلق به این مجموعه (روحانیت) خواهد ماند; امروز این وظیفه است; هم وظیفه ى بنده, هم وظیفه شما, هم وظیفه ى آقاى احسانبخش, و هم وظیفه ى بقیه ى علماست; باید براى این کار برنامه ریزى شود.

برخلاف آنچه که بعضى از تبلیغات, هوشمندانه مى گویند و بعضى از ذهنها و حنجره هاى ساده لوح, ناهوشمندانه آن را تکرار مى کنند که روحانیت منسوخ شده و از چشمها افتاده و مردم به روحانیت اعتماد ندارند, درست نقطه ى مقابل این حقیقت در ایران وجود دارد; مردم از اعماق دل و از بن دندان به روحانیت معتقدند. البته بدیهى است که هرکس وقتى کالاى مورد علاقه ى خودش را دنبال مى کند, آن جایى مى رود که مى داند این کالا هست; آن جایى که نمى داند این کالاهست یا نه, مراجعه نمى کند; یا اگر مراجعه کرد و دید نیست, دیگر دفعه ى دوم مراجعه نمى کند.

مردم به روحانیت عقیده و علاقه دارند; این نکته یى است که دستهاى توطئه گر علیه انقلاب اسلامى بخوبى آن را مى دانند; اما بعضى از ساده لوحهاى خودمان آن را نمى دانند. من در بعضى از محافل و مجالس مى بینم که از دهن بعضى از روحانیون در مىآید که بله, مردم به روحانیت عقیده و علاقه یى ندارند; نه, این همان حرفى است که دشمنان مى گویند; آنها مى خواهند این گونه باشد; آنها مى خواهند شما این طورى فکر کنید; آنها مى خواهند به جوان این گونه القاء کنند; اما نه, این طور نیست; قضیه بعکس است; مردم به روحانیت معتقدند و دشمن هم این را مى داند; براى همین است که امروز علیه روحانیت, علیه نام روحانیت, علیه اتحاد روحانیت, علیه فعالیتهاى عمیق روحانیت, توطئه هاى بسیار عمیقى وجود دارد. براى کوبیدن شخصیتهاى روحانى برنامه ریزى ویژه مى شود. اگر ببینند روحانى عالم عمیق دلسوز عاقل خدمتگزارى که مى تواند اثر گذار باشد, در جایى وجود دارد, دستهاى خزنده براى ضربه زدن به سمت او روانه مى شود; این, هم در سطوح بالا و هم در سطوح متوسط دیده مى شود.

آنها مى دانند که روحانى, به حیث روحانى پاى پرچم اسلام ایستاده است; و اگر از اسلام صدمه مى بینند و با اسلام بدند و اسلام جلوى منافع آنها را گرفته است, باید این دستى را که به طور طبیعى به این پرچم گره خورده است, قطع کنند. برنامه هایى در این زمینه وجود دارد; باید هوشمندانه نگاه کرد, تشخیص داد و شناخت. البته اگر یک وقت فرصت پیدا کنند, علیه چهره هاى بزرگ و درخشان روحانى صریحا تبلیغات مى کنند; اگر نتوانستند, به صورت خزنده کار مى کنند.

آنچه که من به شما عزیزان تاءکید و توصیه مى کنم, اولا تلاش علمى است; ثانیا تلاش تبلیغى سازمان یافته است; ثالثا به کسانى که در حوزه ى قم متمکن و ساکنند, توصیه مى کنم که اگر لطمه یى به کار خودشان مشاهده نمى کنند ـ که البته نباید لطمه هم ببینند ـ به سمت مناطقى بروند که محتاج روحانى است و اهمیت ندهند که آن جا, جاى کوچک یا جاى بزرگى است; یا روستا و شهر است. در گذشته گاهى علماى بزرگ و مجتهدانى بودند که در یک ده زندگى مى کردند. بنده شنیده ام که دربعضى از مناطق, بیش از یکى دو مجتهد بزرگ در یک ده زندگى مى کردند; نه در زمان خیلى قدیم ـ مثلا پانصد سال پیش ـ مربوط به همین چند ده سال قبل است. هر جا که عالمى باشد, هرجا که چراغى روشن باشد, پروانه ها به طرف او مىآیند و از وجود او استفاده مى شود.

امروز, روزگار حساسى است; دوره ى انقلاب, دوره ى حساسى است. ما در این دوره داریم تاریخ خودمان را از گذرگاه بسیار دشوار و حساسى عبور مى دهیم. در این حرکت و گذر, یا با توفیق همراه خواهیم بود ـ که به فضل الهى این طور خواهد بود و تا حالا آنچه که دیده شده, این را تاءیید مى کند که عبور, عبور موفقى بوده است; یعنى هیچ سیلى نتوانسته بنیان شامخ اسلام را نه در ایران, بلکه در کل دنیاى اسلام ویران کند ـ یا ممکن است خداى نکرده طوردیگرىعمل کنیم,کهآنگاه نتیجه عکس خواهدبود.

همین حدیثى که جناب آقاى احسانبخش خواندند, حدیث بسیار خوب و تعبیر درستى است: مرزبان در مقابل شیطان; ((قاتلوا الذین یلونکم من الکفار)). این ((یل الشیطان)) که ایشان خواندند, یعنى جبهه ى مقابلتان, جبهه ى شیطان است. البته با گفتن شیطان, ذهن ما نباید همیشه به سراغ ابلیس برود; بعضى از شیطانها هستند که ملعنت و شیطنت و خطرشان براى ما از شیاطین دیگر بیشتر است.

شیطانهاى گوناگونى وجود دارند: یک شیطان در درون خود ماست که از آن باید به خدا پناه ببریم. ما باید اول در مقابل این شیطان صف آرایى کنیم; این را نباید از یاد ببریم. اگر در جنگ با این شیطان مغلوب شدیم, در هیچ جاى دیگر رو فتح و پیروزى را نخواهیم دید; بنابراین اول باید این شیطان را مغلوب کنیم و پشتش را به خاک برسانیم; بعد هم با شیطانهاى فراوان دیگر مبارزه کنیم. آمریکا شیطان است; صهیونیستها شیطانند; ضد انقلابها شیطانند; کمپانیهاى غارتگر جهانى شیطانند; سیاستهاى مخرب جهان شیطانند; شما در مقابل همه ى این شیطانها مرزبانید. این مرزبانى, فقط شجاعت نمى خواهد; هوشیارى و بیدارى و تحلیل سیاسى هم لازم دارد.

بعضیها هستند که به خاطر نداشتن فهم سیاسى و تحلیل سیاسى, در جهنم مى افتند; البته یک عده هم به خاطر اغراضشان به جهنم مى افتند; اما بعضیها خیلى غرض هم ندارند, ولى به خاطر نفهمیدن و نداشتن بصیرت, در جهنم واقع مى شوند; لذا امیرالمومنین (ع) در جنگ صفین فرمود: ((الا ... لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر)). این دو کلمه در کنار هم ـ بصیرت و پایدارى ـ چه زیباست ! اگر این دو با هم بودند, این پرچم برافراشته خواهد ماند; یک نمونه اش عمار یاسر بود و نمونه هاى فراوان دیگرى نیز وجود دارد. امروز بصیرت ـ به تعبیر عرف رایج ـ همان تحلیل سیاسى و فهم سیاسى است. باید بفهمیم دشمن کجاست, دوست کجاست; دشمن کیست, دوست کیست؟ خیلى از شماها در دوران جنگ تحمیلى به جبهه رفته اید. گاهى انسان در واحدى نشسته, صداى توپخانه مىآید; آدمهایى که ناواردند, اصلا نمى دانند صدا از کدام طرف است و دشمن کجاست. اگر این آدم ناوارد را پشت توپخانه بگذارند و بگویند آتش کن, یک وقت مى بینید که روى جبهه ى خودى آتش ریخت! مى داند که عراق در غرب ایران است; اما آیا دشمن همیشه در غرب بود؟ گاهى در جنوب و گاهى در شمال بود; باید انسان بداند دشمن کجاست. وقتى که دانستید, راحت آتش مى ریزید و به هدف مى زنید; اما وقتى که نشناختید, آتشتان روى سر خودیها مى ریزد. یک عده به خاطر عدم بصیرت و عدم فهم و عدم تشخیص, با برخى از اغراض و ضعفهاى اخلاقى تواءم شود; که اگر شد, واویلاست! وظیفه, سنگین و کار, بزرگ است; اما در مقابل بحمدالله شما توانا و جوان و متراکمید; متفرق و پراکنده نیستید. حوزه هاى علمیه محل تجمع و تراکم و مرکز اشعاع اند; بایستى نور خودشان را به همه ى مراکزى که به آن احتیاج دارند, بپاشند.

پروردگارا! مقام گذشتگان و بزرگان و علما و اساتید ما را ـ آنهایى که دست ما را گرفتند, آنهایى که این راه را به ما نشان دادند, آنهایى که ما را در پیمودن این راه کمک کردند ـ همطراز مقام انبیا و اولیا قرار بده; آنها را همنشین محبوبان و صدیقین خودت قرار بده. پروردگارا! مقام امام بزرگوار را روز به روز متعالى کن.

پروردگارا! شهداى عزیز و شهداى روحانى ما را با اولیایشان محشور کن و ما را در این راه ثابت قدم بدار. پروردگارا! آنچه گفتیم و شنیدیم , براى خودت و در راه خودت و در راه خودت قرار بده و به فضل و کرمت آن را قبول بفرما.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته




تاریخ : دوشنبه 94/3/18 | 12:44 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی